"يا فاطمه, إنّ الله لَيغضبُ لِغَضبِکِ و يَرضي لِرضاکِ"1
"اي فاطمه! خداوند به غضب تو غضب ميکند و به رضاي تو راضي ميشود."
"إنَّ الله لَيغضبُ لِغَضبِ فاطمه و يَرضي بِرضاها"2
"خداوند به غضب فاطمه غضب ميکند و به رضاي فاطمه راضي ميشود."
خداوند محور اصلي سير عبودي را که منجر به ربوبيت ميگردد، در رضاي فاطمه(س) قرار داده است. بهطوریکه بدون رضايت ايشان, هيچ کس "عبد" نميشود.
عدهاي از مفسّران در توضيح حديث گفتهاند که منظور اين است که خدا از فاطمه راضي است و فاطمه نيز از خدا راضي است؛ آن جنبه که خدا از فاطمه راضي است, راضيه و آن جنبه که فاطمه از خدا راضي است, مرضيه ميشود. يک جا فاطمه(س) مرضيهي خداست، يعني شخصيتي است که خدا در تمام ابعاد وجودي از ايشان راضي است (اين رابطه خصوصي بين فاطمه(س) و خداست) و يک جا رضايش رضاي خدا و خشمش خشم خدا است، (يعني اينجا خود فاطمه(س) مطرح نيست).
وقتي خدا رضاي خود را در رضاي فاطمه(س) و غضب خود را در غضب ايشان قرار ميدهد، درواقع محدودهي تکاليف و وظايف ما انسانها را روشن ميکند.
چطور ممکن است فاطمه از ما که فرزندانش هستيم، ناراضي باشد؟ مادر همواره فرزندش را دوست دارد و حاضر نيست خاري به پاي او برود. خطرات را به جان ميخرد تا متوجه فرزندش نشود. نداريهاي فرزند را به جان ميگيرد و دارائيهاي خود را به او ميدهد. اما همين مادر, ممکن است در عين عشق به فرزند, از او ناراضي باشد. چرا که آنچه مادر ميخواهد با تمام وجود به او بدهد, نميگيرد. پس محور رضايت با محور محبت فرق ميکند. ممکن است کسي را دوست داشته باشيم, اما از او ناراضي باشيم. هر رضايتي محبت را به همراه دارد, اما ممکن است در محبت, رضايت نباشد.
ريشه نارضايتی مادر که سرشار از عشق و محبت است, به خودِ فرزند برمیگردد؛ زيرا در اثر اتخاذ روشی غير از روش و سليقه مادر, سبب رنجش او را از خود فراهم آورده است. اين دلگرفتگی و نارضايتی مادر از فرزند, مساوي با عدم بهرهمندی او از شعاع عشق و محبت مادر است. درست است که او مادرش را دوست دارد, اما اين خود محوری و خود نظری باعث دوری و فاصلهی او از مادر خواهد شد.
تمام نارضايتي امّ ابيها(س), به خود محوري و هويپرستي شيعيانشان بازميگردد. زيرا سليقهي حضرت(س) با اين دسته از شيعيان يکي نيست. اعتقاد، رفتار، انديشه، فعل و صفات هويپرستانهي اين گروه، با فاطمه(س) و اوصاف، اعمال و انديشههاي خالص ايشان هماهنگ نيست. لذا دل مادر هستي از دست شيعياني که اين گونهاند, به درد ميآيد. درست است که باب فيض و محبت مادر هرگز بسته نميشود, اما عدم رضايت او، باب استفاضه از فيض مادر را ميبندد. خودمحوری, جهل, غفلت و پرستش سليقهي خود, بين ما و مادرمان فاصله ايجاد میکند. در واقع, جهل ما باب فيض علم را ميبندد. با غفلت, فيض حضور را از دست میدهيم و با تکتک رذائل, از فيض کمالات مادر بیبهره میمانيم؛ در عين حال با سينهزنی در عزايش و مولودی خوانی در ميلادش, دل خوش میداريم و میپنداريم که بر طبق رضای او عمل کردهايم.
يا هنگامی که در انجام کارهاي خير, در پي راضي کردن افرادی برآمديم که اولاً رضاي آنها در طول رضاي فاطمه(س) نبوده و ثانياً رضا و خشنودی فاطمه(س) را که رضا و خشنودی خداست, انگيزهي فعلمان قرار نداديم, در واقع کاري عبث انجام دادهايم. براي همين اگر سالها کار خير انجام دهيم, اما اين کارها بر محور اميال و خوديهايمان انجام شوند (نه رضاي حضرت), عين شّر ميگردد.
بنابراين انگيزه، يک سير و حرکت در درون است و همين سير و حرکت دروني است که منجر به فعل و عمل خارجي ميشود. اگر نيّات اعمال ما حول حبّ و بغض فاطمه(س) نباشد، به علت عدم حضور ايشان در وجود و افکار و انگيزههاي ما، بذرهاي دروني ما نميشکافند و به مرور مضمحل و فاسد ميشوند.
عدم رضايت يعني مسدود شدن باب فيض و کمالات و زيباييها، آن هم نه از ناحيهي وليّ, بلکه از ناحيهي خود ما. جبران اين عدم رضايت هرگز با ابراز احساسات عاطفي, حاصل نميشود؛ بلکه بايد هر کجا برخلاف ميل وليّ قدم برداشتيم، برگشته و جبران کنيم. نه اين که طبق بافت خود عمل کنيم و بر اساس توهّم بپنداريم که او را راضي کردهايم (مثلاً تسبيح در دست بگيريم و شبها سيصد مرتبه "العفو" بگوييم, ولي در روز در ميدان عمل و صفت, مخالف آنچه ايشان میپسندد, حرکت کنيم). "العفو"های ما زمانی اثر میدهد که تمام مسيرهاي شرع را (نماز، روزه، مستحبات و...) مقدمهاي براي قرارگرفتن در مسير و روش صحيح ائمه(ع) قرار دهيم.
فاطر هستی، ص 93 تا 97
نظرات کاربران